معنی نرمه گوش

حل جدول

فارسی به انگلیسی

نرمه‌ گوش‌

Ear Earlobe, Ear Lobe

فارسی به عربی

نرمه گوش

شحمه الاذن


نرمه (مثل نرمه گوش)

شحمه الاذن

فارسی به آلمانی

نرمه گوش

Ohrmuschel [noun]

لغت نامه دهخدا

نرمه

نرمه. [ن َ م َ / م ِ] (ص) نرم. (فرهنگ نظام) (آنندراج). ملایم. (آنندراج). نرم و نازک. (ناظم الاطباء). نرمق. (منتهی الارب). || مقابل زبره.
- نرمه ٔ آرد، آردبسیار نرم بیخته. آردی که از نرمی چون غبار است.
|| (اِ) حصه ٔ پائین گوش که نسبت به حصه ٔ بالا نرم است و لفظ دیگرش لاله ٔ گوش است. (فرهنگ نظام). بناگوش. (آنندراج).
- نرمه ٔ استخوان، غضروف سر استخوان. (ناظم الاطباء).
- نرمه ٔ بینی، مارن. (دهار) (منتهی الارب) (نصاب الصبیان). کرکرانک که فاصل منخرین است. مُحَرَّم. (یادداشت مؤلف).
- نرمه ٔ سر کودک، آن جزء از سر کودک نوزائیده که نرم است. (ناظم الاطباء). جان دانه. ملاج. یافوخ.
- نرمه ٔ گوش، غضروف اطراف حلقه ٔ گوش. (ناظم الاطباء). روم. (منتهی الارب). شحمهالاذن. (دهار). شحم اذن. حِجّه. گوشتی که در سفلای گوش آدمی آویخته است. (یادداشت مؤلف).
- از نرمه ٔ گوش،به کمال اطاعت. از بن گوش. (آنندراج):
صبر از متعذر چه کنم گر نکنم
گر خواهم و گر نخواهم از نرمه ٔ گوش.
سعدی.
|| نوعی از پارچه ٔ تنک و نرم. (ناظم الاطباء):
نرمه ای را که تو دیدی ز عزیزی دستار
عاقبت گیوه شد و خلق بر او می گذرند.
نظام قاری.


نرمه ٔ کارونی

نرمه ٔ کارونی. [ن َ م َ / م ِ ی ِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) رجوع به نرمه ٔ کارون شود.


نرمه ٔ کارون

نرمه ٔ کارون. [ن َ م َ / م ِ ی ِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) نرمه ٔ کارونی. قسمی گندم که در خوزستان کارند و آن بهترین نوعی است از گندم. (یادداشت مؤلف).


نرمه بر

نرمه بر. [ن َ م َ / م ِ ب ُ] (نف مرکب) نرم بُر.محیل. مکار. گربز. موذی. که مقاصد سوء خود را به آهستگی و ملایمت پیش برد. (یادداشت مؤلف). آب زیرکاه.


نرمه پائین

نرمه پائین. [ن َ م ِ] (اِخ) دهی است از بخش سمیرم بالا از شهرستان شهرضا. در 35هزارگزی شمال غربی سمیرم واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).

فرهنگ معین

نرمه

نرم و نازک، پره گوش. [خوانش: (نَ مِ) (ص.)]

فرهنگ عمید

نرمه

هر چیز نرم و ملایم،
(زیست‌شناسی) پرۀ گوش که گوشواره به آن آویخته می‌شود،
قسمت نرم بعضی اعضای بدن،


گوش

(زیست‌شناسی) از اعضای بدن که آلت شنیدن است و به‌وسیلۀ آن صداها درک می‌شود و از سه قسمت تشکیل شده گوش‌خارجی، میانی و درونی،
گوشه
[عامیانه، مجاز] جاسوس،
[قدیمی، مجاز] منتظر، مراقب،
* گوش‌به‌در داشتن: [قدیمی، مجاز] منتظر بودن: گوش دلم بر در است، تا چه بیاید خبر / چشم امیدم به راه، تا که بیارد پیام (سعدی۲: ۴۰۵)،
* گوش‌ تیز کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی، مجاز] = * گوش نهادن
* گوش‌ خواباندن: (مصدر لازم) [مجاز] صبر کردن و منتظر فرصت بودن،
* گوش ‌دادن: (مصدر متعدی) گوش فرا دادن، گوش کردن، شنیدن،
* گوش ‌داشتن: (مصدر لازم) [قدیمی]
گوش‌ کردن، گوش فرا‌دادن، شنیدن،
[مجاز] مواظبت و مراقبت و حفظ کردن،
* گوش فرادادن: (مصدر متعدی) گوش دادن و شنیدن،
* گوش فراداشتن: (مصدر متعدی) [قدیمی، مجاز]= * گوش نهادن
* گوش‌ گرفتن: (مصدر لازم) [قدیمی]
گوش‌ دادن، گوش داشتن،
[مجاز] پند کسی را شنیدن و به‌ یاد نگه‌ داشتن،
* گوش ‌نهادن: (مصدر متعدی) به‌دقت گوش دادن،

فرهنگ فارسی هوشیار

نرمه

پهلوان، دلیر، نام پدر سام، جد رستم


بن گوش

(اسم) نرمه گوش. یا از بن گوش. با کمال اطاعت انقیاد، با ادب تمام.

گویش مازندرانی

نرمه

خرده چوب

معادل ابجد

نرمه گوش

621

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری